دفتر خاطرات: از المپوس تا میدگارد با God of War

محتوا

با اولین قسمت از سری مقالات دفتر خاطرات بازی‌ها با تیم نویسندگان پال استور همراه باشید تا به گذشته  God of War برویم، به روند ساخت بازی نگاهی داشته باشیم و یاد آن‌هایی را که به دست کریتوس نابود شدند زنده کنیم.

در اولین قسمت از این سری مطالب، به سراغ اثری رفتم که در قلب من و قطعا در قلب شما جایگاه ویژه‌ای دارد و آن هم چیزی نیست جز God of war. بسیاری از ما در سنی بازی را آغاز کردیم که دیدن آن خشونت بی‌حد و مرز که موی تن‌مان را سیخ می‌کرد، آن گیم‌پلی‌ای که آدرنالین‌مان را به رقص در می‌‌آورد و آن تن صدای کریتوس که لرزه بر تن‌مان می‌انداخت، چیزی کمتر از یک تجربه باورکردنی نبود. در این مطلب قصد داریم تا نگاهی کوتاه به  حضور کریتوس در سری God of War داشته باشیم و به برخی از نکاتی که این کاراکتر را به چنین جایگاهی در صنعت گیم رسانده‌اند اشاره کنیم.

این نسخه داستان سری God of War را لو می‌دهد

روزی روزگاری، آیکون محبوب دنیای پلی‌استیشن، کرش بود. باندیکوت نارنجی‌ رنگی که در کنار سونیک و ماریو، به نماد‌های دنیای بازی‌ها تبدیل شده بودند. اما اگر نظر من را می‌خواهید، با ورود کریتوس، کرش دیگر آن عطر و بوی شاداب خود را به عنوان نماد پلی‌استیشن از دست داد و جای خود را به یکی از بی‌رحم‌ترین و خشن‌ترین کاراکترهای تاریخ دنیای بازی‌ها داد؛ آن‌قدر خشن که حتی سونیک و ماریو هم به عنوان نمادهای سگا و نینتندو در کنار آن جایی نداشتند. نسخه اول بازی God of War در سال ۲۰۰۵ برای کنسول افسانه‌ای پلی استیشن 2 منتشر شد و از نظر من یک غوغا بود. چرا که چنین بازی وحشتناکی که بازیکن را میخکوب خود کند و آن کاراکتر بی‌کله‌اش که دمار از روزگار هر شخصی در می‌آورد، حداقل برای من آنقدر تازه و جذاب بود که مزه‌اش هنوز زیر زبانم است و هیچوقت دیگری هم چنین تجربه‌ای برایم تکرار نخواهد شد؛ البته Dark Soulsها جایشان محفوظ است.

روزی روزگاری، آیکون محبوب دنیای پلی‌استیشن، کرش بود. باندیکوت نارنجی‌ رنگی که در کنار سونیک و ماریو، به نماد‌های دنیای بازی‌ها تبدیل شده بودند. اما اگر نظر من را می‌خواهید، با ورود کریتوس، کرش دیگر آن عطر و بوی شاداب خود را به عنوان نماد پلی‌استیشن از دست داد و جای خود را به یکی از بی‌رحم‌ترین و خشن‌ترین کاراکترهای تاریخ دنیای بازی‌ها داد؛ آن‌قدر خشن که حتی سونیک و ماریو هم به عنوان نمادهای سگا و نینتندو در کنار آن جایی نداشتند. نسخه اول بازی God of War در سال ۲۰۰۵ برای کنسول افسانه‌ای پلی استیشن 2 منتشر شد و از نظر من یک غوغا بود. چرا که چنین بازی وحشتناکی که بازیکن را میخکوب خود کند و آن کاراکتر بی‌کله‌اش که دمار از روزگار هر شخصی در می‌آورد، حداقل برای من آنقدر تازه و جذاب بود که مزه‌اش هنوز زیر زبانم است و هیچوقت دیگری هم چنین تجربه‌ای برایم تکرار نخواهد شد؛ البته Dark Soulsها جایشان محفوظ است.

اما دوست دارم یک نکته‌ای را همین ابتدای کار بگویم، این تنها کریتوس نبود که God of War را، گاد آو وار کرد! بلکه این خشونت وحشیانه و طراحی‌های مراحل باشکوهش بود که آن را به چنین جایگاهی رساند. کریتوس مگر چه داشت؟ پیشینه داستانی پیچیده؟ شخصیتی پر رمز و راز؟ در آن زمان، کریتوس شخصیتی فوق‌العاده مهیب بود که حتی باعث شد این بازی در خیلی از خانواده‌ها ممنوع شود! کریتوس چیزی بین یک انسان و یک خدای سقوط کرده غیر قابل شکست است که خدایان را از خلق خود پیشمان کرد و آن قدر برای انجام اهدافش از خشونت استفاده کرد تا این روح اسپارتا، به یکی از ناخوشایند‌ترین و در عین حال، به یکی از دوست‌ داشتنی‌ترین شخصیت‌های تاریخ صنعنت گیم تبدیل شود و قطعا برای من، او یگانه نماد پلی‌استیشن است.

 

اما برای منی که عاشق این شخصیت هستم، به خاطر شخصیت پردازی او نبود که شیفته‌اش شدم، او واقعا شخصیت پیچیده‌ای ندارد که مغزم را منفجر کند، بلکه خشونت بی‌حد و مرزش در کنار تن صدای وحشیانه‌‌اش در بازی بود که من را برای اولین بار جذب این بازی کرد، تا اخر من را پای خود نشاند و در نهایت به یکی از بهترین تجربه‌های گیمینگم در آن زمان تبدیل شد.  اما چه چیزی نسخه اول بازی را تبدیل به اثری کرد که خشونت را به مرز‌های جدیدی کشاند؟ دیوید جف! دیوید جف شاید این روزها دیگر آن فرد سابق نباشد، اما زمانی با هوش سرشار و قدرت بالای کارگردانی خود، اثری خلق کرد که بتوانیم در یکی از پولیش شده‌ترین و سیقلی‌ترین بازی‌های هک اند اسلش، دمار از روزگار خدایان یونان در بیاوریم و این ایده در زمان خودش فوق‌العاده بود. حتی اجرای چنین بازیی روی کنسول پلی‌استیشن 2 در سال ۲۰۰۵، آن قدر خفن و معجزه‌آسا بود که میلیون‌ها نفر مشتاق خرید این کنسول شدند. این بازی درست حکم اثری مثل Gears of War را در اوایل دوران نسل هفتم داشت. Gears of War به خاطر گرافیک و خشونت بی‌نظیر و خارق‌العاده‌اش به یک افسانه تبدیل شد اما در همان سال بود که God of War هنوز هم روی کنسول پلی‌استیشن 2 کاری بی‌نظیر انجام داده بود. یکی از نکات مثبت این جور بازی‌ها، از Gears of War گرفته تا God of War، این است که هرچقدر هم از زمان عرضه آن‌ها گذشته باشد، تجربه آن‌ها با گذشت این همه وقت، باز هم لذت بخش است.

جالب است بدانید کمی پس از اینکه بازی God of War در بهار سال ۲۰۰۵ منتشر شد، دیوید جف با سایت یوروگیمر در مورد منابع الهام بخش او برای خلق بازی و کریتوس صحبت کرد. باید برای‌تان شگفت‌انگیز باشد که بدانید جف بخش اعظمی از این اعتبار کریتوس را به آرنولد شوارتزنگر نسبت داد، چرا که آرنولد در آن زمان چیزی جز یک معجزه عجیب و غریب با آن هیکلش و فیلم‌هایی که بازی می‌کرد نبود. همه چیز برای جف هیجان‌انگیز بود، چرا که او اثری ساخت تا در عین حال که فوق‌العاده متفاوت باشد، بتواند اثر مورد علاقه خود را در دنیای بازی‌های ویدیویی پیاده کند و آن اثر چیزی نبود جز کونان «Conan The Barbarian». جف سعی نکرد یک کونان جدید بسازد، سعی نکرد آرنولد را در بازی خود پیاده کند، او اصلا قصد کپی برداری نداشت، بلکه سعی داشت تنها آن رگ‌های کت و کلفت خشونت را در بازی خود پیاده کند که تا قبل از آن نظیرش را ندیده بودیم. البته بدنه و ستون‌های اصلی بازی تنها از آرنولد و آثار خشونت‌آمیز آن زمانش خلق نشده بود، بلکه این افتخار نسیب ری هری هاوزن نیز شده بود؛ شخصی که خالق جلوه‌های سینمایی بود. او با تهیه کنندگی، نویسندگی و خلق آثار مختلف و آفریدن جلوه‌های ویژه که در کارنامه خود آثار فوق‌العاده‌ای مثل هفتمین سفر سندباد، Clash of the Titans و بسیاری آثار دیگر دیده می‌شد، به یکی از مهم‌ترین منابع الهام دیوید جف تبدیل شد.

 

سازنده بازی قصد داشت با افزودن خدایان و مخلوقینی شناخته شده، اجازه دهد بازیکنان تا می‌توانند آن‌ها را خون و مالی کنند و به هیجانی غرق کننده برسند؛ خدایان و مخلوقینی تخیلی هرگز نمی‌توانستند این هیجان را در دل بازیکنان ایجاد کنند

ساخت این بازی از سال ۲۰۰۲ آغاز شد و در ابتدا تحت نام Dark Odyssey کار خود را ادامه داد. سال ۲۰۰۴ بازی کم کم نمایش‌های خود را آغاز کرد و وعده‌های هیجان‌انگیزی به بازیکنان می‌داد. اینکه ۱۵ تا ۲۵ حرکت مختلف توسط شمشیرهای کاراکتر اصلی قابل اجرا است و این اثر قرار است آن اکشن ناب Devil May Cry را با پازل‌های جذاب ICO ادغام کند و البته خشونت آن زبان زد خاص و عام باشد؛ این بازی وعده نصف کردن دشمنان را از همان ابتدا داده بود. جالب است بدانید نمایش‌های اولیه بازی به طوری بود که از همان ابتدا مردم به دوربین بازی شکایت داشتند و به همین خاطر دیوید جف اعلام کرد که آن‌ها تا قبل از عرضه رسمی بازی این مشکل را حل خواهند کرد. البته تیم سازنده از ابتدا می‌خواستند بازی حالتی سینمایی داشته باشد و در آن زمان در نمایش‌های ابتدایی برخی‌ها از آن خوششان نیامد، هرچند که دیوید جف اعلام کرد که اگر خوشتان نمی‌آید، کاری از دست ما ساخته نیست و می‌توانید چیز دیگری بازی کنید! همچنین شاید برای برخی از شما سوال باشد که چرا تیم سازنده سعی نکرد داستانی دقیق از اسطوره‌شناسی یونان خلق کند و به جای آن از داستان‌هایی که وجود خارجی نداشتند استفاده کرد؟ تیم سازنده در آن زمان اعلام کرد که آن‌ها فقط سعی کرده‌اند از ستون‌های اصلی اسطوره‌شناسی یونان در بازی خود استفاده کنند و دیگر موارد را بر پایه آزادی عمل و خشونت فراوان بچینند. این کار باعث می‌شد تا جذابیت بازی بیشتر شود تا این که یک مشت موجود تخیلی را در بازی خود بگنجانند. خدایانی که در بین مردم شناخته شده هستند و توسط کریتوس نابود می‌شوند، به مراتب هیجان فوق‌العاده بیشتری نسبت به خدایانی داشتند که سر و ته آن‌ها مشخص نبود.

به طور کلی می‌توان گفت خالق این بازی، آثار مختلفی را تجربه کرده بود که سعی داشت از همه آن‌ها حداقل یک عنصر را در بازی خود استفاده کند. او Devil May Cry را بازی کرده بود و عاشق Prince of Persia بود، پازل‌های ICO را دوست داشت و شیفته Onimusha بود. در عین حال فیلم‌های سینمایی، شخصیت‌های تنومند و خلق مخلوقاتی که در دنیای سینمایی می‌درخشیدند، برایش هیجان‌انگیز بود. او از همه این‌ها یک بازی جدید خلق کرد، نه یک کپی برداری خسته کننده و تکراری، چیزی جدید که نظیرش را ندیده بودیم. درست است که کارگردان بازی سعی داشت اکشنی همانند Devil May Cry را در بازی خود داشته باشد، اما این دو بازی هرگز شبیه به یکدیگر نیستند. در بازی DMC ما شاهد کمبوهای سنگین و پی در پی‌ای هستیم که فقط دانته، قاتل شیاطین، از پس انجام آن‌ها بر می‌آمد. اما از طرفی دیگر God of War سعی داشت سیستم مبارزات و کامبوهای خود را ساده‌تر اما در عین حال خونین‌تر پیاده کند. در آن زمان تنها کافی بود مربع، مربع و مثلث را پشت سر هم بزنیم تا کریتوس ضرباتی یک پارچه و کوبنده را با Blades of Chaos محبوبش روی دشمن خراب کند. بر خلاف ضربات رباتیک، ترتیب بندی شده و شکیل، کریتوس در نقطه مقابل باید ضرباتی کوبنده و در عین حال به قول معروف بارباریک و وحشیانه را به دشمن وارد می‌کرد تا حس متفاوت خود را نشان دهد. به طور کلی می‌توان گفت که نسخه اول God of War، یک معجون عجیب غیر ژاپنی بود که پلی‌استیشن را به اوج برد. پیش از این بازی‌های کوجیما، فاینال فانتزی و گرن توریسمو که تمامی آن‌ها ژاپنی بودند، نام و نشان پلی‌استیشن را به رخ می‌کشیدند، اما زمانی که صدای قدم‌های کریتوس آمد، همه آن‌ها به حاشیه رفتند و تا اسم God of War می‌آمد، همه انگشت‌ها به سمت پلی‌استیشن روانه می‌شد.

زمانی که بازیکنان میخکوب شدند

حال بیاید برخی از بهترین و به یادماندنی‌ترین صحنه‌های بازی را با هم مرور کنیم. قطعا صحنه‌های زیادی در بازی وجود دارد که جای آن‌ها خالی است و دوست دارم شما یاد آن‌ها را در کامنت‌‌ها زنده کنید

صحرای ارواح گمشده، جستجو برای یافتن یک تایتان عظیم‌الجثه که معبد پاندورا را به دوش می‌کشد و هیجان و چالشی وصف نشدنی؛ این یکی از باحال‌ترین مراحلی بود که در نسخه اول God of War تجربه کردیم و در زمان خودش شگفت‌انگیز بود. یکی از بهترین مراحل بازی God of War زمانی بود که ابتدا باید به دنبال کرونوس در صحرایی می‌گشتیم که سایرن‌ها تبدیل به یکی از عذاب‌های الهی بازیکنان شده بودند. سایرن‌ها مخلوقین خطرناکی در افسانه یونان هستند که با صدای مجذوب کننده خود اهداف خود را به کام مرگ می‌کشاندند؛ کریتوس در صحرای ارواح گمشده، آن‌ها را نابود کرد. حال پس از یافتن کرونوس در این صحرای مرگ‌آور، باید از این تایتان بالا می‌رفتیم و به پاندورا می‌رسیدیم. اگر Shadow of the Colossus را به خاطر بیاورید که یکی از المان‌های اصلی آن بالا رفتن و پلتفرمینگ بود، باید بگویم که God of War چندین ماه قبل از انتشار آن منتشر شد و این مرحله از بازی God of War به یکی از الهام‌بخش‌ترین منابع آن بازی جاودانه تبدیل شد.

 

 

یکی از بخش‌های بسیار به یادماندنی نسخه اول، جایی بود که کریتوس باید با یکی از کهن‌ترین موجودات افسانه‌ای رو به رو می‌شد؛ هایدرا. مخلوقی که اگر یک سرش بریده شود، دو سر دیگر جای آن را خواهند گرفت. کریتوس که خوب می‌داند این موجود با قطع شدن سرش نمی‌میرد، از راهی دیگر به کشتن هایدرا اقدام می‌کند. شاید مبارزه کریتوس با هایدرا همانند نسخه سوم و به لطف سخت‌افزار بهتر به خوبی خون و خشونت را به نمایش نمی‌گذارد، اما می‌توان گفت این مبارزه یکی از جذاب‌ترین اتفاقات سری God of War محسوب می‌شود. در این نبرد کریتوس با یک هایدرای سه سر دست و پنجه نرم می‌کند و خب او نباید سر آن‌ها را نیز قطع کند. با این حال کریتوس از تیزترین اشیا دور و بر خود استفاده می‌کند تا از شر این هیولا خلاص شود. شاید اگر این بخش از بازی روی سخت‌افزار کنسولی مثل پلی‌استیشن ۳ اجرا می‌شد، خونین بودن آن و بی‌رحمی کریتوس بیشتر به چشم می‌آمد، اما همین صحنه نیز در زمان خود یکی از هیجان‌انگیزترین اتفاقات تاریخ God of War محسوب می‌شود. در آخرین صحنه جالب این مبارزه بود که کریتوس سر اصلی هایدرا که به عنوان پادشاه هایدرا شناخته می‌شد، گرفت و چوبی تیز و برنده را در سرش فرو کرد. همانطور که خود سازنده گفت، همین موجودات شناخته شده هستند که جذابیت بازی را به اوج رساندند؛ قطعا اگر به جای هایدرا، موجود تخیلی ناشناخته‌ای وجود داشت، این بخش در لیست ما هم جای نمی‌گرفت.

چیزی که در سری بازی God of War کمترین اهمیت را به خود اختصاص داده بود، مرگ و کشته شدن بود. کریتوس حتی اعصاب مرگ را هم نداشت و راضی نمی‌شد به این زودی‌ها کارش تمام شود. موضوع از این قرار بود که این بشر ابتدا به دست خدای جنگ یعنی Ares کشته شد و به دنیای زیرین رفت. اما در مراحلی جذاب و بسیار متفاوت، پله پله از این مکان نفرین شده فرار کردیم و دوباره به سراغ انتقام گیری رفتیم. این که به دنیای زیرین برویم و نگاهی به جهنم داشته باشیم، و اینکه کریتوس چطور توانست از این مکان مخوف جان سالم به در ببرد، از اول تا آخرش فوق‌العاده بود.

از همان ابتدا که بازی را شروع می‌کنیم، با یک کاراکتری رو به رو می‌شویم که موجودات هم قد خودش را له می‌کند، غول‌ها را درب و داغون و خدایان را نیست و نابود می‌کند، به همین دلیل خیلی زود متوجه می‌شویم که کریتوس بی‌کله‌ترین موجود روی زمین است. درست است مبارزات نفس‌گیر و رویارویی‌های باشکوه باعث شدند کریتوس را اینگونه بشناسیم، اما در طول بازی همیشه برای‌مان سوال است که چرا کریتوس به چنین آدمی تبدیل شده. یا از آن مهم‌تر، این تتوی روی بدنش چیست؟ وقتی که در صحنه‌ای مشاهده می‌کنیم که خود او همسر و فرزندش را کشته و محکوم به پوشیدن خاکستر آن‌ها تا آخرین نفس‌هایش است، آنگاه بود که کریتوس برای من رنگ و بویی جدی‌تر گرفت و خود من و شما دوست داشتیم تا همراه او دمار از روزگار تک تک خدایان یونان درآوریم و تا آخر پای انتقامش بایسیتم.

چه کسانی را در God of War سر به نیست کردیم؟

همه موجوداتی که در نسخه اول نابود کردیم، هیجان‌انگیز بودند. اصلا همان اول که بازی را شروع می‌کنیم و دو تا غول ناگهان سر راهمان سبز می‌شوند، دیوانه کننده بود. سربازان و کماندارن نامیرا، مینوتورهایی با ظاهر گاو، سایکلاپس‌ها که غول‌های تک چشمی بودند، گورگان‌ها که در اصل ارتش مدوسا و خواهرانش محسوب می‌شدند و حتی سایرن‌ها، همگی کشتن‌شان لذت‌بخش بود. حال نگاهی هم به چهار باس ویژه بازی داشته باشیم و برویم به سراغ نسخه دوم.

خدای جنگ یونان اولین باعث و بانی این همه خشونت و بی‌رحمی کریتوس شد؛ با یک شمشیر ۳۰۰ فوتی از سوی کریتوس تقاصش را پس داد.

و به عنوان آخرین محافظ، این موجود با زره‌ و کلاه خودی مستحکم در برابر کریتوس ایستاد؛‌ اما زره‌اش توسط او نابود شد و سپس به زمین کوبانده شد.

مدوسا یکی از سه Grogon یا زن‌های زشت سیمایی افسانه‌شناسی یونان، یکی دیگر از اهداف کریتوس بود که به قدرت او نیاز داشت، بنابراین سرش را از تنش جدا کرد.

هایدرا یکی از جذاب‌ترین نبردهای کریتوس در زمان خودش بود. در آخرین نبرد، زیر باران و رعد برق، بزرگ‌ترین سر هایدرا به دست کریتوس سوراخ شد.

بزرگ‌تر، خشن‌تر، وحشتانک‌تر!‌ اگر از من بارها بپرسند که کدام نسخه از مجموعه God of War بهترین بود، بدون شک نسخه دوم را انتخاب می‌کردم و هر سری هم روی آن بیشتر و بیشتر تاکید می‌کردم؛ این بازی فوق‌العاده، تمیز، جذاب و هیجان‌انگیز بود. همه چیز در آن پیدا می‌شد، همه مدل خشونت را در آن تجربه کردیم و همه مدل اتفاقات باشکوه را پشت سر گذاشتیم. شاید نسخه اول بازی با افسانه‌شناسی یونان سعی داشت بازی خود را جذاب‌تر جلوه‌ دهد، اما در نسخه دوم، نه تنها مرز‌های افسانه‌شناسی یونان در هم کوبیده شد، بلکه به لطف این اتفاق، شاهد یک اکشن ماجراجویی خشونت‌بارِ خونینِ باشکوه بودیم که مرحله به مرحله آن بی‌نظیر بود، به طوری که تنها یک بار آن را تجربه کرده باشید،‌ برای همیشه در خاطرات‌تان باقی خواهد ماند! و نکته خفن ماجرا می‌دانید چیست؟ کارگردان این شماره کوری بارلوگ بود، دقیقا همان شخصی که روی نسخه چهارم God of War کار می‌کند.

بازی God of War II یکی از آن آثار بزرگی بود که هر بار بخواهیم مو سیخ‌ کننده‌ترین بازی‌های کنسول پلی‌استیشن 2 را نام ببریم که بازیکنان را با خفن‌ترین صحنه‌های عجیب و غریب یک بازی ویدیویی رو به رو می‌کند، قطعا در بالاترین رده ممکن قرار خواهد گرفت. موضوع زمانی جالب‌تر می‌شود که بدانید این بازی زمانی برای پلی‌استیشن 2 عرضه شد که پلی‌استیشن 3 با قدرت فراترش در بازار آمریکا و ژاپن حضور داشت. چنین اتفاقی در آن زمان هم عصبانی کننده بود و هم عجیب. خیلی‌ها برای کنسول نسل هفتم سونی پول به شدت زیادی داده بودند (در آن زمان قیمت این کنسول فضایی بود!) و از این نظر آن‌ها نمی‌توانستند بازی God of War II را روی این کنسول تجربه کنند و باید به سراغ PS2 می‌رفتند (البته صرف نظر از قابلیت Backward Compatibility). موضوع جایی عجیب‌تر شد که این بازی به قدری فوق‌العاده بود که بسیاری از بازی‌های زمان عرضه کنسول PS3 را تحت شعاع خود قرار داده بود، طوری که عملا آن‌ها در برابر نسخه دوم عصبانی‌ترین کاراکتر بازی‌های ویدیویی که روی یک کنسول نسل ششمی منتشر شد، هیچ و پوچ بودند. افرادی که هنوز کنسول پلی‌استیشن 2 خود را نگه داشته بودند و مشغول ادب کردن خواهران سرنوشت به دست کریتوس بودند، پلی‌استیشن 3 با قیمت سرسام‌آور خودش و از آن طرف انتشار Gears of War با آن گرافیک عجیب و غریبش روی ایکس‌باکس 360، تبدیل به کابوسی برای این خریداران کنسول نسل هفتمی سونی شده بود.  به همین دلیل است که از God of War 2 همیشه به عنوان یکی از جاه‌طلبانه‌ترین آثار تاریخ کنسول نسل ششمی سونی یاد می‌شود که به راحتی عرضه کنسول پلی‌استین 3 را تحت شعاع قرار داد و حتی دردسری برای خود سونی شد.

God of War II از نظر من، بهترین نسخه سری تا امروز است. و کارگردان بهترین قسمت این سری، روی نسخه چهارم کار می‌کند و این برای من از هر چیزی هیجان‌انگیز‌تر است

نسخه دوم این بازی در سال ۲۰۰۶ معرفی شد و دیوید جف که کارگردانی نسخه اول را برعهده داشت، به عنوان کارگردان خلاق کار خود را در نسخه دوم ادامه داد و انیماتور ارشد نسخه دوم یعنی کوری بارلوگ کارگردان اصلی نسخه دوم شد. او برای ساخت این بازی وقت زیادی را صرف مطالعه افسانه‌شناسی یونان کرد و به اعتقاد او، در نسخه دوم کار برای تیم سخت‌تر شده بود، چرا که پیدا کردن بخش‌های مناسبی از اسطوره‌شناسی یونان که مناسب حضور در داستان کریتوس باشند بسیار سخت بود و در عین حال باید نکاتی را رعایت می‌کردند که برای بازیکنان نیز جذاب باشد. یکی از حساسیت‌های جالب کوری بارلوگ این بود که از طریق بازی بتواند تاریخ یونان را به خوبی به افرادی که آن را تجربه می‌کنند یاد دهد و این آموزش از نگاه کریتوس، از هر کتاب دیگری تاثیرگذارتر خواهد بود. البته جالب است بدانید که در هنگام ساخت این بازی، بارلوگ اصلا به سه‌گانه بودن بازی فکر هم نمی‌کرد. تمام تلاش بارلوگ این بود که بود که بازی وسیع‌تر، خونین‌تر و آموزنده‌تر باشد و در عین حال گیم‌پلی آن روان‌تر، مبارزات آن یک‌پارچه‌تر و صحنه‌های سینماتیک آن باشکوه‌تر از نسخه قبل باشد. اما چرا این دو کارگردان به جای ساخت و عرضه بازی روی پلی‌استیشن 3، کنسول نسل ششمی سونی را انتخاب کردند؟ هر دوی این کارگردان‌ها بر این عقیده بودند که ۱۰۰ میلیون نفر از مردم جهان دوست دارند در سریع‌ترین زمان ممکن بازی God of War II را تجربه کنند که این مورد فقط از طریق کنسول پلی‌استیشن 2 ممکن بود.

وقتی به آغاز بازی God of War II فکر کنیم، متوجه می‌شویم که آن‌ها حرف چندان عجیب و غریبی هم نزدند که میلیون‌ها نفر منتظر نسخه جدید بازی هستند. تبدیل شدن کریتوس به خدای جنگ جدید، پشت کردن او به آتنا و راهی که آتنا برای مقابله با کریتوس انتخاب کرد، و حتی در ادامه که کریتوس به دنبال خواهران سرنوشت بود تا همه چیز را به نقطه اول خود بازگرداند، همه و همه برای میلیون‌ها طرفدار هیجان‌انگیز بود. سوار شدن و پرواز کردن با پگاسوس افسانه‌ای و گذر از حفره‌های پر پیچ و خم تایتانی به نام تایفون، گذر از مرحله‌ای اتمسفریک به نام Bog of the Forgotten و رو به رو شدن با پادشاه بربرها که حالا به صورت نامیرا به نسخه دوم بازگشته بود و نبردی نفس‌گیر با یورایل، خواهر زشت سیمای دیگر مدوسا، همه و همه باعث شدند تا این بازی نه تنها باشکوه باشد، بلکه لحظه به لحظه آن بازیکنان را غافل‌گیر کند.

یکی از نکات قوت بازی، قطعا همین باس‌هایی بودند که منحصر به فرد و جذاب طراحی شدند. درست است که در نسخه اول بازی شاهد حضور موجوداتی مثل هایدرا بودیم، اما اگر بخواهیم به طور کلی جمع ببندیم، نسخه اول God of War تنها سه باس داشت که ‌می‌توانستیم نبرد با آن‌ها را ویژه بنامیم. اما در نسخه دوم، این رقم به ۱۱ باس و ۱۱ نبرد باشکوه افزایش پیدا کرد. از بین بردن بازو‌های کراکن، نبرد با شاه بربرها با آن چکش عظیم و اسب عجیبش، و حتی نبرد با پرسیئوس، همه آن‌ها جذابیت خود را داشتند. یکی از باس‌هایی که این نسخه را بسیار هیجان‌انگیز کرده بود، آن باسی بود که آتنا برای مقابله با کریتوس در افتتاحیه بازی در برابرمان قرار داد: Colossus of Rhodes. این باس، از شروع تا پایان نبردش، به قدری خوب بود که هنوز به عنوان یکی از بزرگ‌ترین نبردهای تاریخ پلی‌استیشن از آن یاد می‌شود.

البته این فقط باس‌ها و دشمنان نبودند که God of War II را به چنین جایگاهی رساندند، طراحی مراحل این بازی نیز بی‌نظیر بود! کوری بارلوگ با اینکه در نسخه ابتدایی تنها انیماتور این بازی بود، اما با کارگردانی نسخه دوم نشان داد که در عین حال که یک آدم بی‌کله است، اما خوب می‌داند چگونه یک بازی فوق‌العاده بسازد. برای همین است که حالا من و شما و بسیاری از طرفداران این سری، برای ورود کریتوس به دنیای نورس با کارگردانی کوری بارلوگ تا این حد هیجان‌زده هستیم.

زمانی که بازیکنان میخکوب شدند

این نسخه با بزرگ‌تر شدنش، لحظات بزرگ‌تری را در خود جای داد که حتما در این لیست جا مانده‌اند، کدام لحظه برای شما بهترین بود؟ بگذارید من برای خودم را اینجا بنویسم.

از بین تمامی مخلوقینی که در دنیای God of War وجود داشت، شاید این پگاسوس بود که کریتوس توانست با او کنار بیاید، یا شاید هم برعکس! اما در هر صورت، این دو توانستند یکی از بهترین اتفاقات نسخه دوم را رقم بزنند و جوری بازیکنان را میخکوب کنند که هنوز هم از آن به عنوان یکی از شاهکارهای طراحی مراحل پلی‌استیشن 2 یاد می‌شود. کارگردانی این مرحله فوق‌العاده، پر از صحنه‌های سینمایی دراماتیک، پر از کشتار در میان زمین و هوا و پر از لحظاتی نفس‌گیر بود. در این بین نبردهای جذابی با گریفین‌های درشت هیکل آن قدر خوب بود که هنوز هم بتوان آن صحنه‌ها را بدون دیدن تریلرها و عکس‌هایش به یاد آورد. البته شاید برای‌تان جالب باشد که پگاسوس فرزند مدوسا و پوزئیدن است.

درست است که در متن هم به آن اشاره کردم، اما نمی‌توانستم مرحله رویارویی با The Colossus of Rhodes را در سه لحظه به یادماندنی God of War II قرار ندهم، چرا که این مرحله، واقعا در زمان خودش اعجاب‌انگیز بود. هنگامی که کریتوس به آتنا پشت کرد و آتنا برای جلوگیری از کریتوس، مجسمه عظیم‌الجثه المپوس را با قدرت عظیم کریتوس زنده کرد، این Rhodes بود که با خراب کردن سازه‌ها و کوبیدن سربازها و مردم، تنها هدفش کریتوس بود. کریتوس که دیگر از نظر جثه قادر به ایستادگی در برابر او نبود، تنها راه نابودی آن را از داخل این مجسمه زنده می‌دید. این مرحله قطعا از نظر من و شما، یکی از فک‌براندازترین مراحل افتتاحیه تاریخ بازی های کنسول پلی‌استیشن 2 محسوب می‌شود (بله می‌دانم صبر کنید تا به قسمت سوم برسیم)

نمی‌دانم چقدر با ایکاروس آشنا هستید. در افسانه‌های یونان، او که به همراه پدرش زندانی شده بود، بال‌هایی از جنس موم و پر برای خود ساخت و از آنجا فرار کردند. او عاشق پرواز شد و پدرش که این اشتیاق را دید، از او خواست نه در بالاترین نقطه و نه در پایین‌ترین نقطه پرواز کند. اما روزی ایکاروس تا توانست به سمت خورشید پرواز کرد، موم‌های بالش آب شد و به اقیانوس سقوط کرد. اما خب این God of War است، و قطعا کسی نمی‌میرد مگر به دست کریتوس. در آن مرحله باشکوه که پیش از این به ستایشش پرداختیم، کریتوس بالهای ایکاروس را از تنش جدا می‌کند، تا می‌تواند او را به باد مشت می گیرد و کارش را تمام می‌کند. این بهترین پایانی بود که می‌شد برای یکی از بهترین مراحل تاریخ پلی‌استیشن 2 ترتیب داد.

خواهران سرنوشت را کشتیم، آتنا از بین رفت و همه چیز فرو ریخت؛ بی‌اعصابی کریتوس کل دنیا را به نابودی کشاند و اوضاع بد و بدتر شد. اما این پایان کار نبود، اوضاع زمانی وخیم‌تر شد که کریتوس، به همراه گایا، از کوه المپوس بالا رفتند تا دمار از روزگار خدایان درآورند. کریتوس گفت: «زئوس، پسرت برگشته، من با خودم نابودی المپوس رو آوردم» و در همین لحظه صفحه سیاه شد و یکی از باشکوه‌ترین بازی‌های نسل ششم با یک جمله به پایان رسید: پایان آغاز شد! چنین کلیف‌هنگری دقیقا همان چیزی است که هر گیمری را برای نسخه بعدی یک بازی جان به لب می‌کند!

چه کسانی را در God of War II سر به نیست کردیم؟

چند تن از مهم‌ترین زنان تاریخ میتولوژی یونان، نابودی المپوس و چند یار قدیمی. به طور مثال اگر به خاطر داشته باشید، آتنا را در  یک حادثه کشتیم!‌ درست زمانی که نزدیک بود کریتوس برای همیشه کار زئوس را تمام کند، آتنا مانع آن قرار می‌گیرد و کشته می‌شود. به غیر از او، باس‌های زیادی بودند که نابود‌ کردیم، مثل دارک رایدر که سوار بر گریفین بود، یا مول سربروس ۳ سر که کریتوس به محتوای شکم او نیاز داشت، یا همچین آخرین اسپارتان. از طرفی دیگر، تعداد دشمنان بازی God of War II نسبت به نسخه اول چند برابر شده بود؛ همه چیز در این نسخه خوب و عالی بود!

کراکن از دیگر موجودات افسانه‌ای شناخته شده است که سر راه کریتوس قرار گرفت؛ کریتوس بازو‌هایش را قطع کرد و سپس یک پال را با کشیدن اهرمی، به دهان او فرو برد!

یوریال خواهر بزرگه‌ی مدوسا و البته با همان ظاهر اما مدل چاق و چله‌ترش، شدیدا از دست کریتوس عصبانی بود که چرا سر خواهر او را قطع کرد؛ کریتوس سر او را نیز قطع کرد.

یک بار این پادشاه به دست کچل بی‌رحم و اریس کشته شد، اما کریتوس باز هم او را کشت، با اسبش و آن چکش بزرگ؛ نبرد در یک مرحله نفس‌گیر و جذاب.

نبردی دیوانه‌وار با لاکسیس و آتروپوس در جدالی نفس‌گیر بین این دو خواهر، چند آینه و کریتوس. در آخر شمشیرش را در بدن کلوثو، آخرین خواهر فرو برد.

تمامی نسخه‌های God of War شروع و افتتاحیه‌ای عجیب داشتند، اما این یکی فراتر از انفجار مغز‌ها بود. درست است که گفتم شروع بازی God of War II با نبرد در برابر Colossus of Rhodes باشکوه بود، اما در برابر افتتاحیه God of War III یک مرحله کوچک به شمار می‌رفت! آغاز بازی God of War III، نبرد با یکی از گردن‌ کلفت‌ترین خدایان بشر، آن هم در شرایطی عجیب،‌ فراتر از یک انفجار بود، مخرب‌تر از یک مشت دینامیت؛ نبرد با پوزئیدن در ابتدای نسخه سوم بازی God of War، یک بمب هسته‌ای بود! این افتتاحیه به قدری با شکوه بود که دانه به دانه موهای بدن همه را سوزاند و باعث شد تک تک اعضای بدن در خدمت تولید و پمپاژ آدرنالین باشند!

پس از انتظاری طولانی از آن کلیف هنگر وحشتناک پایان نسخه دوم، زمان عرضه بازی God of War III فرا رسید و همان چیزی بود که باید باشد؛ باشکوه. همه چیز در این نسخه بزرگ‌تر شد، دشمنان بزرگ‌تر شدند، تایتان‌ها، خدایان، مراحل و حتی کریتوس! در این نسخه بالاخره قرار بود کاری را که از ابتدا دنبالش بودیم به پایان برسانیم؛ آغازِ پایان انتقام! در این نسخه دیگر با خدایان و موجودات اهریمنی فرعی سر و کار نداشتیم، بلکه باید کار خدایان و تایتان‌های اصلی را تمام می‌کردیم. تک تک دشمنان این بازی، از هر چیزی که در نسخه‌های قبل با آن‌ها رو در رو شدیم بزرگ‌تر بودند و نبرد پدر و پسر، خونین‌ترین نبردی بود که می‌توانستیم در کنسول قدرتمند سونی تجربه کنیم. اگر بخواهیم لیستی از بهترین پایان‌بندی‌های یک مجموعه سه‌گانه را ترتیب دهیم، قطعا نسخه سوم این بازی، بهترین پایان برای Ghost of Sparta محسوب می‌شود.

 

در لیست باشکوه‌ترین‌ها، God of War III بدون هیچ حرف و حدیثی در صدر قرار دارد؛ تنها افتتاحیه این بازی برای قرار گرفتن در این لیست کافی است

God of War III در سال ۲۰۱۰ منتشر شد، اما داستان ساخت آن و اشخاصی که آن را کارگردانی کردند کمی پیچیده بود. در اوایل دوران God of War، دیوید جف اهداف مشخص شده‌ای را برای پایان سه‌گانه خود مطرح کرده بود. ایده‌ای که دیوید جف داشت به شدت با نسخه نهایی God of War III فرق داشت. از نظر او، هرگز نباید در قسمت پایانی این مجموعه شاهد نابودی تمامی خدایان و تایتان‌ها باشیم، چرا که زمین تبدیل به جهنم می‌شد و دیگر موجودات اساطیری بر زمین غلبه می‌کردند. اگر کریتوس زئوس را می‌کشت، دیگر دنیایی باقی نمی‌ماند و بشر دیگر به هیچ خدایی ایمان نداشت. از نگاه جف، تنها راه کشتن خدایان، نداشتن اعتقاد بشر به آن‌ها بود! از حق نگذریم جف بیش از حد چنین مواردی را جدی گرفته بود و قصد نداشت هرگز در این قسمت، حداقل خدای خدایان را توسط کریتوس از بین ببرد. اما قسمت سوم این بازی شدیدا با اعتقادات دیوید جف فرق داشت و عدم حضور او در سانتا مونیکا در هنگام ساخت نسخه سوم، این اثر را به چیزی فراتر از حد و مرز خشونت در برابر خدایان کشاند (که البته باید خدا را از این بابت شکر کنیم)

در ابتدای راه ساخت نسخه سوم، این کوری بارلوگ بود که ایده‌های جذاب خود را در بازی پیاده کرد. او همانند نسخه دوم یک افتتاحیه باشکوه می‌خواست، برخلاف جف دوست داشت کریتوس به بدترین شکل ممکن انتقامش را بگیرد و پایانی آخرالزمانی را برای المپوس در نظر داشت؛ نابودی همه چیز. اما خب ۸ ماه از زمان ساخت این بازی می‌گذشت که بارلوگ سانتا مونیکا را به دلایل نامشخصی ترک کرد و طراح ارشد محیط‌ها و کارگردان هنری نسخه اول و دوم یعنی استیگ ازماسن جای او را گرفت. اما خب به گفته استیگ، تاثیر بارلوگ روی نسخه سوم کاملا به جا مانده بود و ایده‌های او تا آخرین مراحل ساخت بازی پابرجا بود.

همانطور که گفتم، بزرگ‌ترین ایده بارلوگ این بود که المپوس، خدایان و تایتان‌ها به بدترین شکل ممکن به دست کریتوس نابود شوند و این به نوعی یک آخرالزمان برای دنیای بازی محسوب می‌شد. (شاید هم او از ابتدا می‌خواست هرجور شده کار کریتوس با یونان را تمام کند که به سراغ میتولوژی محوبش یعنی نورس برود!) در سال ۲۰۰۸ بود که سونی اعلام کرد این نسخه پایانی بر سه‌گانه این سری خواهد بود، اما چندی بعد اعلام شد که این پایان مبنی بر پایان نام God of War نخواهد بود. اما این یک آخرالزمان برای افسانه یونان بود چرا که همه چیز به دست کریتوس نابود شد و چیزی نماند؛ به همین دلیل God of War را باید یکی از خشونت‌بار‌ترین آخرالزمان‌های دنیای بازی‌ها دانست. هنگامی که کریتوس با پوزئیدن رو به رو شد،‌ کریتوس او را تا سر حد مرگ زیر مشت و لگد خود قرار داد و اینگونه بود که با کشتن خدای آب‌ها، باعث ایجاد سونامی عظیمی شد که المپوس را شست و برد. از طرفی دیگر، زمانی که کریتوس سر هلیوس را از جا کند، خورشید خاموش شد و در عین حال، یکی از بی‌رحمانه‌ترین صحنه‌های تاریخ پلی‌استیشن با جدا شدن پوست، گوشت و رگ‌های هلیوس از سر و بدنش به وجود آمد. اگر این آخرالزمان برای‌تان کافی نیست، خب باید بگویم کریتوس به دنیای زیرین رفت و با قتل بزرگترین پادشاه آن دنیا یعنی هادس، پای تمامی ارواح نفرین شده و بی‌رحم را به دنیا باز کرد.

در God of War III با این که شاهد برخی حرکات تکراری و قابل پیشبینی در سیستم مبارزات کریتوس بودیم، اما مبارزات تا حد بسیار زیادی روان‌تر شده بود؛ هم روان‌تر و هم خشن‌تر. از طرفی دیگر تعداد ابزار مبارزه کریتوس نیز افزایش داشت و تا انتهای بازی کریتوس شاهد ۴ اسلحه منحصر به فرد یعنی Blade of Exile ،Claws of Hades ،Nemean Cestuc و Nemesis Whip بود که هر کدام در شرایط مختلف کارایی خاص خود را داشتند. God of War III از نظر فنی و بصری نیز یک شاهکار به تمام معنا بود و توانست از پس تک تک المان‌های چشم‌نوازی که می‌شد در بازی گنجاند به خوبی بربیاید؛ از عضله‌ها و آن اخم‌های کور کننده کریتوس گرفته تا افکت‌های آب در هنگام مبارزه‌ای سلطنتی با پوزئیدن و اپرایی از جنس خون و خشونت در هنگام مبارزه با خدایانِ از خدا بی‌خبر! درست است که ناتی‌داگ با Unchartedها و The Last of Us نشان داد پلی‌استیشن 3 چه قدر قدرتمند است، اما از نظر من، God of War III نیز تایتان غول‌پیکر و خوش‌آب و رنگ کنسول نسل هفتمی سونی به شمار می‌رود؛ حتی در آن زمان خوب به خاطر دارم که نمایش عضله‌های کریتوس، چقدر برای همگان روی این کنسول شگفت‌انگیز بود.

زمانی که بازیکنان میخکوب شدند

صحنه‌های شگفت انگیز و باشکوه God of War III به قدری زیاد است که می‌توان از آن‌ها یک مقاله بزرگ نوشت، اما خب جا نداریم! باید بعضی‌ها را فاکتور بگیریم و شما به آن‌ها در کامنت‌ها اشاره کنید.

تایتان‌های مختلفی را در طول داستان بازی God of War ملاقات کردیم. به طور مثال در ابتدای نسخه سوم بود که همراه با گایا به سمت خدایان یورش بردیم که البته پوزئیدن سر راه ما سبز شد تا بدترین مرگ را نسیبش کنیم و در این حین هم با یک مشت دشمن ریز به مبارزه بپردازیم. اما اینکه بخواهیم یک تایتان را بکشیم چطور؟ یکی از مراحل فوق‌العاده جذابی که کسی فکرش را نمی‌کرد عملی باشد، نبرد با کرونوس بود. چطور می‌شود وقتی در برابر یک هیولای فوق غول‌پیکر همانند یک مورچه به نظر می‌رسید، یک تایتان را به زانو نشاند؟ خب کریتوس همه چیز را ممکن می‌کند. بالا رفتن از پوست ضخیم و مستحکم کرونوس و نبرد هیجان‌انگیزی که با پیروزی او و شرم کرونوس به پایان رسید، یکی از بهترین لحظات God of War III را رقم زد. البته ما در نسخه اول بازی یک بار از کرونوس برای رسیدن به معبد پاندورا بالا رفتیم، اما این بار کارش را نیز تمام کردیم. جالب بود که او هنوز یک معبد را روی شانه‌هایش حمل می‌کرد!

انتخاب بهترین لحظات از نسخه سوم کاری بسیار سخت است اما قطعا و بدون شک، افتتاحیه این بازی جزو شاهکارهای تاریخ صنعت گیم است. مبارزه‌ای با کارگردانی فوق‌العاده جذابش که باعث شد تا هر کسی که به سمت این بازی می‌آید معنی شکوه و عظمت را متوجه شود. پوزئیدون همراه با حیوان خانگی‌اش که یک موجود عظیم‌الجثه از جنس آب بود به سراغ کریتوس رفت. این مبارزه از هر نظر باشکوه و خشونت آمیز بود. زمانی پای خشونت به این مبارزه باز شد که کریتوس عصبانی پوزئیدون را از دل این موجود عظیم‌الجثه بیرون می‌کشد و او را با تمام وجود به یک صخره سنگی می‌کوباند. زمانی آدرنالین خود بازیکنان به جوش آمد که از نگاه پوزئیدون در حال تماشای مشت‌های کریتوس بودیم. آن قدر این کار ادامه داشت تا زمانی که کریتوس با دو انگشتش چشمان پوزئیدون را در حدقه‌اش نابود می‌کند.

پس از سه قسمت نفس‌گیر، کشته شدن هزاران هیولای ریز و درشت، تایتان‌هایی که به زانو درآمدند و خدایانی که به بدترین شکل مجازات شدند، دست کریتوس به زئوس رسید. چیزی که این نبرد را خاص کرد، علاوه بر اینکه پایان یک انتقام بود، روش مبارزه‌ای بود که استودیو سانتا مونیکا با خدای خدایان اساطیر یونان در نظر گرفت. ابتدا همانند یک بازی مبارزه‌ای رو به روی زئوس قرار گرفتیم و پس از کتک‌کاری‌ها و مشت‌هایی که چپ و راست روی هم پیاده می‌کردند، پای گایا نیز به این مبارزه باز شد. سپس این مبارزه به درون قلب گایا کشیده شد و گایا برای همیشه از بین رفت. حال از اینجا به بعد بود که همه چیز به قرمز‌ترین حالت خود درآمد؛ مشت‌های کریتوس بود و سر و صورت زئوس و یک دکمه دایره! آن‌قدر زدیمش که صفحه نمایش خونین شد و این قصه طولانی برای همیشه پایان یافت.

در این بازی شاهد انواع و اقسام کشتارها و خونریزی‌ها و بلاهای طبیعی و غیر طبیعی بودیم. God of War III پر شده بود از صحنه‌های حماسی و باشکوهی که با نعره‌های کریتوس شروع شدند و با فریادهای دردآور خدایان و تایتان‌ها به پایان رسیدند. اما من دوست دارم یادی هم از صحنه پایانی بازی کنم. زمانی که کریتوس زخمی شده بود و همه تصور می‌کردیم که او می‌میرد. اما در انتها مشخص شد که او خود را به درون دریا کشانده و به آب انداخته است. همین حرکت یکی از بزرگ‌ترین سوالات زندگی من را به وجود آورد. اینکه حالا چه می‌شود؟ نه خدایی هست و نه شخصی که کمکش کند. او سر از کجا در خواهد آورد؟ ایا قسمت چهارم باز هم مربوط به یونان می‌شود؟ منهای نسخه‌های فرعی، بازی سال ۲۰۱۰ تمام شد، یعنی ما ۷ سال پیش با چنین صحنه‌ای پرونده God of War را بستیم. با احتساب زمان معرفی نسخه جدید، ۶ سال طول کشید تا متوجه شویم کار کریتوس به کجا کشیده شده است؛ نورس، چرا و چطوری، باید منتظر بمانیم!

برخی از کسانی که در God of War III سر به نیست کردیم

کریتوس افتتاحیه God of War III را با حضور خانم گایا و آقای پوزئیدن شروع کرد و با له و لورده کردن این شخص کارش را به پایان رساند و به درون آب انداخت؛ سپس دنیا را آب برد. سپس خورشید را خاموش کرد، سپس دنیای زیرین را به کل با خاک یکسان کرد، اسکورپیوس، عقرب غول پیکر را نابود کرد و صدها دشمن ریز و درشت را نیز تکه تکه کرد.

همانند نسخه اول که کرونوس در صحرای ارواح گمشده با معبدش سرگردان بود، اینجا نیز این تایتان از خدا بی‌خبر با کریتوس رو به رو می‌شود و نتیجه آن چه بود؟ بیرون ریخته شدن دل و روده‌اش!

قطعا هرکول در دوران کودکی ما نقش پررنگی داشته است؛ اما خب ابهت او، به دست کریتوس، جلوی چشم ما، نابود شد! کریتوس هیچ سر و صورتی برای هرکول باقی نگذاشت!

یکی از نبردهای جالب این نسخه مجموعه، تقابل کریتوس و هرمس بود. او که سریع‌ترین خدای یونان است، دائم با کریتوس شوخی می‌کرد، اما چه شد؟ کریتوس پاهایش را قطع کرد!

آخرین شخصی که به دست کریتوس کشته شد کسی نبود جز زئوس، این همه راه آمدیم تا کار پدر کریتوس را تمام کنیم، آنقدر زدیمش تا تمام صفحه خونی شد و کارمان با یونان به پایان رسید.

تمام بازی‌های ویدیویی دنباله‌دار، وقتی نام و نشانی برای خود دست پا می‌کنند،‌ برای ناشر و سازنده سخت است که آن را رها کند. نه تنها بحث پول و درآمد در میان است، بلکه خود طرفداران نیز برای دیدن دوباره محبوب‌ترین‌های‌شان سر از پا نمی‌شناسند. اما خب گاهی مواقع چیزی که کش پیدا کند، تبدیل به نسخه‌ای ضعیف می‌شود و قادر نیست در ذهن و خاطرات آن طرفداران باقی بماند. God of War Ascension یکی از همین بازی‌ها است. اثری که برای خیلی‌ها از جمله خود من، تجربه‌ای نسبتا تکراری بود که از ضعف‌هایی هم نسبت به نسخه‌های اصلی رنج می‌برد. نمی‌گویم آخرین ماجراجویی کریتوس روی کنسول پلی‌استیشن 3 بازی بدی بود، اما هرگز نتوانست آن شاخص‌های دیگر نسخه‌های این سری را تیک بزند. یک نسخه بی عیب و نقص؟ خیر. یک پیشرفت عجیب و غریب؟ خیر. لحظاتی با شکوه و حماسی؟ خیر. God of War Ascension یک بازی خوب بود، اما یک God of War عالی و خونین نبود.

پس از چند سال از عرضه این بازی، وقتی به آن فکر می‌کنیم، سوال‌های ریز زیادی است که در مورد آن به وجود می‌آید. بعد از کشتن تک تک خدایان بزرگ، هیولاها و حتی قهرمانان میتولوژی یونان، سانتا مونیکا و سونی سعی کردند با این نسخه، هر آن چیزی را که در این اسطوره‌شناسی باقی مانده بود از زمین جارو کنند که خب نتیجه نهایی هم آن چیز دلنشینی که باید باشد، نشد. داستان بازی از جایی شروع می‌شود که کریتوس به خاطر شکستن قسمی که برای اریس خورده بود، توسط الهه‌های انتقام به زنجیر بسته و شکنجه شد. در حقیقت الهه‌های انتقام تنها گردن کلفت‌های اسطوره‌شناسی یونان بودند که کریتوس آن‌ها را نابود نکرده بود و سانتا مونیکا هم این فرصت را غنیمت شمرد. اما خب وقتی در سه نسخه عظیم و باشکوه تمامی خدایان را نابود کردیم، نسخه Ascension به آن اندازه نتوانست حتی با این شخصیت‌های منفی نیز خوب عمل کند.

God of War Ascension شاید یک بازی خوب بود، اما یک خدای جنگ قوی و باشکوه نبود. المان‌های خسته کننده و تکراری، نبود آن ستون‌های مهم نسخه‌های قبلی و ساخت یک نسخه اجباری، باعث شد این اثر به آن صورت خاطره‌انگیز نباشد

البته همانطور که پیش‌تر هم گفتم، این بازی آنقدرها هم بد نبود و حداقل سیستم مبارزات بازی نیز با اینکه دیگر حسی تکراری داشت، اما پولیش‌ شده‌ترین و تمیزترین را در سری خود ارایه داد. هرچند شاید دلیل اصلی آن، عدم حضور آن مغز‌های متفکری باشد که سه‌گانه‌ای به یادماندنی را خلق کردند. کارگردان این قسمت از بازی بر عهده تاد پاپی بود، شخصی که طراح بازی God of War و God of War II بود و همچنین کارگردان طراح بازی God of War III به شمار می‌رفت. کارگردان نسخه سوم یعنی استیگ که مشغول پروژه‌ای جدید بود و کوری بارلوگ هم که در سانتا مونیکا حضور نداشت. هنگامی که مشخص شد بازی یک پیش‌درآمد از سری اصلی است، سوال‌های زیادی برای طرفداران به وجود آمد. در تریلرها شاهد کریتوسی بودیم که هنوز به شخصی بی‌رحم تبدیل نشده بود و حتی جان مردم را هم نجات می‌داد. به گفته کارگردان بازی، این اثر به این دلیل Ascension نام گرفت که ما شاهد عروج یک قهرمان شناخته شده و محبوب، به یک خدا بودیم؛ خدایی بی‌رحم. این بازی البته به غیر از روند تکراری و عدم توانایی در خلق حماسه، بخش چند نفره‌ای هم داشت که ۸ بازیکن را به جان هم می‌انداخت و اصلا چنگی به دل نمی‌زد. همین موضوع خلق یک God of War که از یک بازی داستانی مطلق به یک «بازی داستانی همراه با بخش چند نفره» تبدیل شد، یک ضربه بد به تنه اصلی سری بود. در همان بازه زمانی بود که در مصاحبه‌ای با دیوید جف، خالق سری، او بیان کرد که اگر کارگردان این بازی بود، ۳ المان مهم را در نسخه جدید رعایت می‌کرد: یک افسانه‌شناسی جدید، یک شخصیت مکمل و نگاهی به ساختار سری بازی Zelda به عنوان اجرای ایده‌های جدید و جذاب. او همچنین اعلام کرده بود که از ایده همکاری دو نفره خوشش می‌آید و دوست داشت کاراکتری دیگر در کنار کریتوس به مبارزه بپردازد. بله همانطور که شاهدش بودیم، ایده‌های خود جف هم چنگی به دل نمی‌زد و هیجان‌انگیز نبود. شاید حضورش به جذاب شدن یک پیش درآمد از بازی God of War کمک می‌کرد، اما او دیگر برای من شخصی نبود که بخواهد داستان جدیدی برای کریتوس بنویسد.

جالب است بدانید که سازندگان بازی، با چنین ایده‌ای نیز شخصیتی به نام Artemis را برای بازی طراحی کرده بودند تا به عنوان کاراکتر قابل بازی زن، در بازی حضور داشته باشد. هرچند که  در آخر این کاراکتر از بازی حذف شد. البته آن‌ها شاید ایده همکاری دونفره یا استفاده از شخصیت مکمل را به کار نبردند، اما قابلیتی به نام Oath Stone of Orkos را در بازی جای دادند که باعث می‌شد کریتوس از خودش یک همزاد خلق کند تا در مبارزات به کمک او بیاید. شاید اگر در آن زمان، چنین کارگردانی به سراغ یک افسانه دیگر می‌رفت، با نسخه‌ای ضعیف و ناامید کننده‌ای رو به رو می‌شدیم که پرونده کریتوس را برای همیشه می‌بست. اما خوشبختانه او و اعضای تیمش یک پیش‌درآمد خوب ساختند و حالا این فرصت پیش آمد که با یک کریتوس ریشو، پسری ناشناخته با کمان و کارگردانی کار بلد، برای همیشه با یونان خداحافظی کنیم و به سراغ خدایان نورس برویم.

لحظات جذاب God of War Ascension

اولین باس بازی شاید به آن شدت باشکوه نبود، اما قطعا جزو بهترین‌ها بود. باس اول بازی Aegeaon نام داشت که شبیه به یک هیولا با صدها بازو است که به خاطر شکستن قسمش، توسط الهه‌های انتقام به زنجیر کشیده شده بود و آنقدر شکنجه شد که بدن او به یک زندان زنده برای دیگر مجرمانی که قسم خود را می‌شکنند تبدیل شد. هنگامی که کریتوس سعی دارد از این زندان فرار کند، این موجود عظیم‌الجثه به لطف قدرت الهه انتقام، تبدیل به هیولایی می‌شود که جلوی او را بگیرد. پس از از بین بردن بازو‌های او که تبدیل به موجوداتی عجیب شدند، در نهایت به سر این تایتان رسیدیم که باز هم به لطف قدرت الهه انتقام تبدیل به هیولایی دست‌آموز شده بود که البته همه چیز به مرگ جذاب او و این الهه که Megaera نام داشت ختم شد.

یکی از نکات جذاب بازی God of War Ascension، شیوه کشته شدن موجودات مختلف به دست کریتوس بود. همانطور که گفتم نبردها شاید حسی تکراری داشتند، اما به لطف قدرت سخت‌افزاری پلی‌استیشن 3، همه چیز به مراتب جذاب‌تر به چشم می‌آمد. مخصوصا یکی از مهم‌ترین المان‌های سری God of War؛ خون! به همین خاطر کشتن دشمنان در بازی جذاب بود. یکی از این دشمن‌ها، زیردست‌های مدوسای اصلی بودند. مارهایی که کریتوس آن‌ها را می‌گرفت، حسابی کتک می‌زد و سپس سر آن‌ها را از وسط نصف می‌کرد. از طرفی دیگر فیل‌ها دیگر دشمنان بازی، دیگر بدبخت بیچاره‌هایی بودند که کریتوس سرشان را به زمین می‌کوبید و سپس با شکافته شدن مغزشان، با چشمانی باز به آن دنیا می‌رفتند. همچنین حضور هیولایی به نام منتیکور که مستقیما از افسانه‌های باستانی ایرانی الهام گرفته شده بود،‌ لذت بازی را برای من بالاتر برده بود.

آلکتو یکی از سه الهه انتقام در بازی بود که به عنوان آخرین باس بازی در برابر او قرار گرفتیم. او به عنوان ملکه شناخته می‌شد و معشوقه ارس بود و هر کسی هم که پیمانش را با او می‌شکست، بلای بدی سرش می‌آمد؛ هرچند که اینبار طرف حسابش کریتوس بود. آلکتو قابلیت تغییر شکل به یک هیولای دریایی عظیم‌الجثه را داشت و در اولین رویارویی با او، باید با چنین موجودی به نبرد می‌پرداختیم. بعد از نبردی نفس‌گیر با بازوهای این هیولا، در نهایت کریتوس با کور کردن چشمان او و فرو کردن یک کشتی در دهانش کار آن را تمام می‌کند و آلکتو به حالت اصلی خود بازمی‌گردد. حالا از اینجا همه چی قشنگ‌تر شد، جایی که باید ابتدا خواهر دوم را می‌کشتیم، کسی که قابلیت تغییر شکل داشت. او تبدیل به همسر و حتی تبدیل به خود کریتوس شد تا او را متوقف کند، اما کارساز نبود و در نهایت کشته شد، و آخر هم با فرو کردن چاقو در سینه‌های آلکتو، به کار او پایان دادیم.

 برخی از کسانی که در God of War Ascension سر به نیست کردیم

God of War Ascension به آن صورت خدایان زیادی نداشت، چرا که اصلا کسی باقی نمانده بود که کریتوس از بین ببرد و سازندگان نیز سعی کردند هر آنچه را که روی زمین مانده در بازی جای دهند.

دایمن، حیوان دست اموز تیسفون، یکی از خواهران سرنوشت بود که دیگر کریتوس را کلافه کرده بود، پس او را با چشمان حقیقت کشت.

کستور و پولوکس، دو برادر دوقلوی نفرت‌انگیز بودند که ابتدا در بین زمین و هوا کریتوس آن‌ها را با دستان خالی جدا کرد و سپس پولوکس را له کرد.

مانتیکور، یکی از موجودات باستانی ایرانی که پایش به God of War باز شد، کریتوس یکی از بال‌هایش را کند و دم عقربیش را در سرش فرو کرد.

مجیرا، اولین الهه‌ای بود که کارش را تمام کردیم. کریتوس با زور و زحمت به او می‌رسد، خنجرش را در سینه‌اش فرو می‌کند و او را از روی یک تایتان به زمین می‌کوبد.

مقاله ما در مورد سرگذشت کریتوس در سه‌گانه اصلی و نسخه فرعی بازی به پایان رسید، اما ماجراجویی ما با او تمام نشده است. حالا او به سراغ خدایان نورس خواهد رفت

 

 

PALLSTORE TEAM

 

Comments (0)
Add Comment